سیدرضا در انجام جمع آوری اطلاعات از داخل مرز عراق و حتی عقبه دشمن همکاری بسزای داشت.
خود سیدرضا شهید نقل کرد
جهت جمع آوری اطلاعات به ماموریت اعزام شدم بعد از جمع آوری اطلاعات موقع برگشت در کمین دشمن افتادم و از هر طرف به من تیراندازی میشد در حال سینه خیز به سمت بچه های خودی می آمدم.
منطقه را بامنور روشن کرده بودند و اوضاع خیلی خطرناک شده بود. کنار دهانه چاهی رسیدم خودم کشیدم داخل چاه خیلی عمق داشت حدالاقل بالای سی متر بود. ناچار با فرو کردن دو سرنیزه داخل بدنه چاه و بستن کمربند به آنها تونستم خودم را وسط چاه نگهدارم.
روز سوم بود دیگه کنسرو گیلاسم رفیقی که سه روز من را زنده نگهداشته بود در حال تمام شدن بود یک مرتبه متوجه صحبت کردن چند ایرانی شدم دقت کردم دیدم صدا آشناست با خوشحالی صدا زدم بی معرفتها من پایین گیر افتادم شما دارید بالا خوش میگذرونید؟
با کمک بچه ها از چاه بیرون آمدم دیدم ماشالله صادقی پدرشهید خنده ای کرد و گفت آقا سید تو چقدر سخت جونی سه روز با این کمپوت گیلاس سر کردی و ادامه داد فرمانده دستور داده خبری ازت کسب کنیم ببینیم شهید شده ای زنده ای یا اسیر شده ای.
خنده ای کردم وگفتم بادمجان بم آفت ندارد.